اخیرا فرصتی فراهم شد که به زیارت معلمی قدیمی برویم که بسیار لذت بخش و البته غرور آفرین بود. استاد مورد اشاره که زمانی از پایه های اصلی نظام دانشگاهی کشور بود، به ظاهر اکنون ضعیف و از رمق افتاده به لحاظ جسمی، اما در حقیقت، پرتوان به جهت فکری و قدرت استدلال بود. شاید به همین دلیل بود که عجب تسلطی داشت بر جریان های فکری حاکم بر نظام دانشگاه های کنونی! ایشان تعریف می کردند که وقتی یکی از استادان جوان را دیده است که بسیار به خود می بالیده است که چند کتاب و مقاله را منتشر کرده و خود را مرکز علم قلمداد می کرده است! استاد فرزانه اشاره فرمودند که به او گفتم عزیز جان، نوشتن و انتشار در دانشگاه یک ضرورت است، یک آبشن نیست که اگر کسی آن را داشت، بتواند از آن طریق خود را برتر شمارد. اصولا اگر استاد و معلمی فقط همان ها که در کتاب هاست را تعلیم دهد که تفاوتی با ضبط صوت نداشته و گاها کمتر از آن است. معلم و استاد واقعی آن است که در کلاس و در جلسه و همایش و ... بگوید من می گویم و من به آن رسیده ام و ... برای این که این ادعاها را داشته باشد نمی تواند به تخیلات و اوهام خود تکیه نماید، او باید تحقیق و تفحص کرده باشد و آنها را در معرض قضاوت دیگران قرار داده تا حک و اصلاح شده و اگر تایید شد، مبنای نظریه پردازیهای جدید قرار گیرد. نکته بسیار آموزنده دیگری که استاد بدان اشاره فرمودند این بود که آن معلم جوان و کم تجربه، گفته بود که مثلا سال گذشته یک کتاب و دو مقاله نوشته ام و استاد برگزیده موسسه و دانشگاهم شده ام! استاد بدو گفته بودند که آن چه موسسه پوچ و بی معنی است که معدل انتشارات استادان و پژوهشگران آنجا دو و یا سه مقاله است که شما با دو مقاله و یک کتاب نفر برگزیده شده اید؟! و اضافه فرمودند، در همین جمع امروز، عزیزی برای رقابت در بین پژوهشگران استانی، حدود 75 مقاله سه ساله اخیر و سه کتاب و دو طرح پژوهشی و یک جایزه ملی و دو ایده فناورانه را عرضه کرده است و در آن میان نفر چهارم شده است. به این می گویند رقابت، آن که خود گویی و خود خندی نمی شود چه مرد هنر مندی! البته که گفتار گهر بار استاد فرزانه بسیار بود، اما حوصله خوانندگان امروزی اندک، پس به همین اشاره اکتفا کرده و برای استاد آرزوی تندرستی و برای شما دانش و درایت روزافزون آرزومندم .